دیشب وقتی آخرین مطلب سال ۸۳ رو مینوشتم خوشحال بودم.خوشحال بودم از اینکه یک سال دیگه تموم شد و به خاطره ها پیوست.الان که دارم اولین مطلب سال ۸۴ رو مینویسم ناراحتم.ناراحتم از اینکه چگونه این سال را پشت سر بگذارم.وقتی نزدیکهای سال تحویل بود به این فکر میکردم که مردم تو این لحظه چه چیزی از خداشون میخوان تا توی سال جدید به اونا بده.به نتیجه ای نرسیدم چون میدونستم که آرزو ها با هم متفاوته ولی به یک نتیجه رسیدم اونم این بود که همه عاشق ها تو این لحظه معشوقشون رو از خدا میخوان.من هم مثل اونهای دیگه همین آرزو رو کردم شاید خدا آرزوی منو هم بر آورده کرد.
باران را نفرین میکردم چون بر بام خانه ام می ریخت وآنرا ویران میکرد
باد را نفرین میکردم چون بر گلهای باغچه ام میوزیدوآنها را پژمرده میکرد
وقتی تو آمدی :
باران را ستایش میکنم چون تو مجبور هستی لباس خیست را در بیاوری
باد را ستایش میکنم چون از پنجره میوزد و شمع را خاموش میکند
سلام دوستان.من هم مثل بقیه وبلاگ نویسان یعنی مثل تمامی دوستانم اومدم تا برای آخرین بار در سال ۸۳ وبلاگ رو آپ کنم.
راستش این چند وقتی که بلاگ اسکای قاطی کرده بود کلی حرف داشتم که نشد اینجا بنویسم.الان سعی میکنم یک اشاره های کوچیک بهشون بکنم
اول اینکه من همزمان با این وبلاگ وبلاگ دیگری هم در بلاگفا با همین اسم دارم که هرچی اینجا مینویسم توی اونجا هم میزارم تا اگر دوباره بلاگ اسکای مشکل پیدا کرد حرفامو تو این وبلاگ بنویسم.این هم آدرسش:WwW.Sedaye-Baran.BlogFa.CoM
دوم اینکه میخوام سال جدید رو به همتون تبریک بگم.از ته دل براتون دعا میکنم که بارانی باشید... .
سوم اینکه از تمامی دوستان عزیزم که توی این دو سه ماه منو تنها نذاشتن خیلی ممنونم.نمیدوم چطوری ازشون تشکر کنم.امیدوارم سال جدید تعداد این دوستان دوبرابر بشه.
چهارم اینکه بارانی باشید...
سلام.
دلم میخواد وبلاگم رو آپ کنم ولی نمیدونم چی بنویسم.نمیخوام بنویسم که دیشب چی خوردم یا فلانی جون خیلی دوست دارم همین.دوست دارم از یک موضوعی بنویسم که وقتی کسی اونو میخونه ازش استفاده ی کوچولو ببره.
دلم میخواد به این سوالی که ازتون میپرسم دو سه دقیق فکر کنید.سوالم اینه:اگر شما یک همسر زیبا داشته باشید و عاشق همدیگه باشید ولی توی زندگی مشکل مالی داشته باشید حاظر میشید که در مقابل یک میلیون دلار اجازه بدید که زن شما یک شب فقط یک شب با یک نفر دیگه هم بستر بشه؟؟؟؟
خیلی دوست دارم جواب شماهایی که این متن رو میخونید بدونم.من الکی این سوال رو نپرسیدم.هدف از پرسیدن این سوال معرفی یک فیلم عاشقانه و رمانتیک هستش به نام پیشنهاد بی شرمانه.فیلمی که شما بعد از دیدنش تا ساعتها به سوالی که ازتون پرسیدم فکر میکنید.موضوع فیلم در مورد یک زوج خوشبخت است که به معنی واقعی از زندگی در کنار هم لذت میبرند.ولی حادثه شومی در انتظار بر هم زدن این زندگی زیباست.متاسفانه این دو به دلیل بدهی ای که به بانک دارند مجبور میشوند خانه رویایی خود را از دست بدن.خانه ای که با به کمک هم ساختن.در واقع خانه آرزوهای آنها.یک شب به خاطر اینکه بتوانند از یک راهی پولی بدست بیاورند به شهر لاس وگاس(شهری که من عاشق رفتم به اون هستم) میروند.شاید بتوانند از راه قمار مقداری از بدهی خود را جبران کنند.از روی شانس موفق میشوند تا مقداری پول هم بدست بیاورند.شب بعد نیز به امید اینکه دوباره شانس با آنها خواهد بود نقشه ی خود را عملی میکنند ولی اینبار همه ی پولی را که شب قبل بدست آورده بودند از دست میدهند.در عوض با یک بیلیونر معروف آشنا میشوند.کسی که در یک بازی پوکر یک میلیون دلار شرط بندی میکند.ماجراهای مختلفی بین این بیلیونر و این زوج خوشبخت اتفاق می افته تا اینکه یک شب این بیلیونر به این زوج یک پیشنهاد میدهد.یک پیشنهاد بی شرمانه.پیشنهاد این فرد این است که یک میلیون دلار به این زوج میدهد در حالی که این زن زیبا یک شب با او باشد....
به نظر من داستان این فیلم خیلی زیباست.داستانی که رابطه پول و انسانیت و عشق را مورد بحث قرار میدهد.بازیگران فیلم هم با بازی زیبای خود بر زیبایی فیلم افزوده اند.به طوری که شما با تمامی بازیگران فیلم همذات پنداری میکنید.به هر حال نمیخوام که به مسائل فنی فیلم بیشتر اشاره کنم.هدفم فقط داستان فیلم بود.امیدوارم که از دیدن این فیلم لذت ببرید.در ضمن اگر هم مایل بودید میتونید به سوالی که در ابتدای متن ازتون پرسیدم پاسخ بدید.
بارانی باشید...