هیچ وقت تنهات نمیزارم!!!!!

دو ساعت بود که پیش همدیگه بودیم.توی آغوش هم.شش ماه بود که همدیگرو ندیده بودیم.دلمون میخواست تا میتونیم توی این دو ساعت از زندگی لذت ببریم.دلمون میخواست که تو این دو ساعت توی دنیای عاشقانه ای که ساخته بودیم زندگی کنیم.
.ولی افسوس که این دو ساعت مثل لحظه ای گذشت.کم کم باید از همدیگه خدا حافظی میکردیم.روی تخت دراز کشیده بودم و لباس پوشیدن اون رو نگاه میکردم.عاشق این کار بودم.با اشتیاق خاصی داشتم نگاهش میکردم که بهم گفت:
مثل اینکه توی این دو ساعت سیر نشدی از نگاه کردن من.بهش گفتم:من تا آخر عمر هم از نگاه کردن به تو سیرنمیشم.خنده ی ملیحی زد و اومد پیش من دراز کشید و لبهامو بوسید بهم گفت:عزیزم من داره دیرم میشه.الانه که بهم شک کنن.زنگ بزن آژانس بیاد.با شنیدن این جملات تموم بدنم یخ زد.دلم نمیخواست از پیشم بره.بهش گفتم:دلم نمی خواد بری.با چشمهای درشت و سیاهش که من عاشقشون بودم بهم نگاه میکرد.قطره اشکی از چشمهای قشنگش جاری شد.گفت:منم دلم نمیخواد برم ولی دست خودم نیست.
دلم نمیخواست بیشتر از این ناراحتش کنم.اشکش رو پاک کردم و لبهای نازشو بوسیدم.
آروم بلند شد و رفت توی حال نشست.من هم قرار شد زنگ بزنم به آژانس.ولی تا اومدن آژانس 20 دقیق طول میکشید.رفتم پیشش.داشت تلویزیون نگاه میکرد.روی مبل روبروش نشستم.همیشه که با هم تلفنی حرف میزدیم بهم میگفت دوست دارم روی پاهات
بشینم و بغلت کنم.
بهش گفتم
دوست نداری رو پاهام بشینی و بغلم کنی؟.یک نگاه شیطنت آمیز بهم کرد و آروم بطرفم اومد و روی پام نشست.سرش رو روی شونه ام گذاشت و بغلم کرد.اینقدر توی اون لحظه احساس خوبی داشتم که گریه ام گرفت.سرش رو از روی شونه ام برداشت و بهم خیره شد و با تعجب پرسید چرا گریه میکنی؟.گفتم:میترسم.گفت از چی؟گفتم از اینکه یک روز منو تنها بزاری.گفت من هیچ وقت این کار رو نمیکنم.هیچ وقت.بهت قول میدم.سرش رو دوباره گذاشت روی شونه ام و شروع کرد به بوسیدن گردنم.با بوسه هاش آرومم میکرد.سرش رو بلند کرد و توی چشمهام خیره شد و گفت:خیلی دوست دارم.خیلی بیشتر از تو.تا آخر عمرم هم تنهات نمیزارم...
ولی این آخرین باری بود که اونو دیدم.اون رفت و من رو برای همیشه تنها گذاشت..




بارانی باشید...

نظرات 7 + ارسال نظر
مهدی چهارشنبه 19 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 09:33 ب.ظ http://nicotine.blogfa.com

سلام دوست من . خیلی واقعی بود . منو یاد خیلی چیزا انداخت که جرات بیانشو ندارم . دلم گرفت . زندگی می گذرد و بسیاری دوستت دارم ها می میرند . چند شب پیش افشین سیاه پوش تو یه مصاحبه گفت : (( عشق اون احساسیه که وقتی برگردی به عقب پشیمون نشی.))
خیلی قشنگ بود . باز هم بهت سر می زنم .

saeed پنج‌شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 11:13 ق.ظ http://snb.blogfa

کاکتوس پنج‌شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 12:51 ب.ظ http://cactus.blogfa.com

سلام:
لطف میکنی در مورد لینک. اگه اینکارو کردی حتما خبرم کن من هم شما رو لینک کنم.

سعید پنج‌شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 03:58 ب.ظ http://snb.blogfa.com/

این وبلاگ جدیدت با اپرا ناسازگاره.برای همین پیغام قبلی اونجوری شد.
من لینک شما رو گذاشتم.
شما هم اگه لطف کنی بذاری ممنون میشم.
موفق باشی.

پرستو پنج‌شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 07:49 ب.ظ http://parastoo-love.blogfa.com

سلام
مطلبتون خیلی زیبا بود....آدمو یاد خیلی چیزا میندازه......
با تبادل لینک موافقین ؟
اگه هستین خبرم کنین...
راستی به منم سر بزنین . خوشحال میشم

مسعود جمعه 21 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 04:10 ب.ظ http://www.chichi.blogfa.com

موفق باشید
به هر حال این هم اخبار روزانه:

کروبی: «بی.ام.و» مرا رفسنجانی وارد کرده است

آقاجری سرانجام تبرئه شد

بهاى نفت خام ایران به بالاترین میزان در ۳۰ سال گذشته رسید

مسابقه «قوی‌ترین مردان ایران» که برای پخش از شبکه سوم سیما در ایام نوروز، از چند روز پیش در کیش، در حال برگزاری است، سه‌شنبه شب، شاهد درگیری فیزیکی شدید تعدادی از شرکت‌کنندگان بود. در این درگیری، قوی‌ترین مردان ایران از چاقو نیز استفاده کردند.

وخبرهای انتخاباتی

ملینا یکشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1383 ساعت 06:54 ب.ظ http://www.siasefid.blogfa.com

سام..
عالی بود..
حقیقیتی تلخ بود..
چی بگم؟
خودت همه چیو گفتی..
هیچ وقت تنهات نمیزارم!!!!!!!!!!!!!!
این پست از جمله پستایی هست که قشنگیش و تلخیش بهم اجازه نمیده نظری بدم..

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد