سنگ و شیشه

با هم حرف میزدیم که بدون هیچ دلیلی حرفمون به سنگ و شیشه کشید.

از من پرسید: تا حالا شده که یک سنگی به شیشه دلت بخوره و اون رو بشکونه و بعد روش راه برن تا خورد خورد بشه؟

گفتم: برام اتفاق افتاده . ولی من باز این تکه های قلب شکسته ام  را کنار هم چیده ام و قلبی تازه درست کرده ام . ولی آن سنگ باز دلم را شکست. این بار راحت تر. چون دلم ترک داشت

پرسید: و آخر؟

گفتم:و من مثل کودکی که شوق زندگی در دل کوچک اش می درخشد دوباره تکه های قلبم را جمع کرده ام و به هم چسبانده ام و در انتظار آن سنگ نشسته ام



بارانی باشید...

نظرات 4 + ارسال نظر
ملینا چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 01:22 ق.ظ http://www.siasefid.blogfa.com

اگه زیاد ترکاش ریز باشه نمیشه تکه هاشو درست چسبوند..

کاکتوس چهارشنبه 7 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 09:50 ق.ظ http://cactus.blogfa.com

اگه روش راه برن و حسابی خورد و به عبارتی پودر بشه چی؟

'گمشده آشنا پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 06:47 ق.ظ http://meandyou.weblogs.us

سلام سلام
دل خیلی بزرگه
به ظرفیت ادم ها بستگی داره
شکستنی در کار نیست
شاید بشه گفت مثلا مجروح بشه
ولی دلی که بزرگه و عاشقه هیچ وقت شکسته نمیشه
چون عشق خدایی هست
اصلا به دنیا اومدیم تا عاشق باشیم
همونطور که هر زمان و در هر مکان از عشق خدا بهره میبریم ولی درک نمیکنیم

ستاره پنج‌شنبه 8 اردیبهشت‌ماه سال 1384 ساعت 11:41 ق.ظ http://nazar-tanha-bemoonam.blogfa.com

کاش دستی از مهر بود تا غبارهای غم را از پنجره ی دلم می زدود ........ نذار تنها بمونم...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد